-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت آخر#
دوشنبه 1 آبان 1396 07:41
قسمت آخر کمی بعد هر دو بالای سر آرامیس بودند گلوله جای بدی خورده بود . پسر پرسید : " اگه بمیره چیکار کنیم ؟" پیرمرد جواب داد : " یه کاری می کنیم من از جنگ چند تا پلاک پیدا کردم میندازیم به گردنش می گیم از جنگ مرده بود" آرامیس به آسمان نگاه می کرد و دید که دو تا از دوستان فرشته اش می آیند که او را...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت پنجم #
یکشنبه 30 مهر 1396 08:37
قسمت پنجم روز بعد عمل 12 ساعت طول کشید و تمام این 12 ساعت یاسمین پشت در منتظر بود. فردا صبح وقتی دکتر برای ملاقات با آرامیس آمده بود به او گفت : " آقای اشتنهاورز ، چیزی ذهن مرا به خود مشغول کرده است و آن اینکه تعدادی استخوان غیرعادی در پشت شما پیدا کردم این نوع استخوانها فقط در آناتومی پرندگان یافت می شود. شما از...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت چهارم #
شنبه 29 مهر 1396 08:52
قسمت چهارم یکسال بعد اطریش وین بیمارستان سازمان ملل ( un ) – اطاق 77 ( برگ شرح حال بیمار ) وضعیت : غیرعادی بیماری : اصابت ترکش به نزدیکی نخاع و کشاله ران و ساعد- فراموشی بر اثر موج انفجار نوع مراقبت : دائمی نام پرستار کشیک : یاسمین فروتن پرستار یاسمین یک ایرانی الاصل بود که به علت شغل پدر متولد و ماندگار در اطریش بود...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت سوم #
پنجشنبه 27 مهر 1396 07:48
قسمت سوم چند روز بعد آرامیس تنها اما شاد توی خیابانهای بوسنی می گشت وقایع شب قبل را که به یاد می آورد، توی پوست خود نمی گنجید. دیشب آرامیس به یک "بار" رفته بود عین بقیه آدمها و مانند آنها سفارش نوشیدنی داده بود و تازه درخواست کرده بود که نوشیدنیش دوبل باشد؛ مثل بغل دستیش. و البته چون پول نداشت مجبور شده بود...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت دوم #
چهارشنبه 26 مهر 1396 11:23
قسمت دوم همه جا همچنان تاریک بود آرامیس صدای اطراف را می شنید ولی چیزی نمی دید اما حس عجیبی داشت « حس درد » که آرامیس تا کنون اون رو تجربه نکرده بود. عابران پیاده با هم پچ پچ می کردند. - از کجا اومد؟! - نمیدونم یهوئی ظاهر شد مثل اینکه از آسمون افتاده باشه. - خواست خدا بود وگرنه الان دختره مرده بود! - دختره! کدوم...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند # قسمت اول #
سهشنبه 25 مهر 1396 07:53
فرشته های بی بال در آرزوی پرواز می میرند یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. مکان : آسمان هفتم- زمان : سال ( م. 1977 ) صدای پائی به گوش می رسد « آرامیس » فرشته مهربان باز هم مانند همیشه بچه ای ا با خود می آورد تا غسل تعمید دهد .نام او «آنجلیکا » خواهد بود و امشب راس ساعت 9:35 دقیقه شب دنیا خواهد آمد. آرامیس...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا
سهشنبه 25 مهر 1396 07:41
شروع یک داستان جدید از مجموعه نوستالژیکا به نام " فرشته های بی بال در انتظار پرواز می میرند " داستانی سورئال است که اتفاقاتی غیره منتظره را برای شما به ارمغان خواهد اورد.این داستان در شش قسمت و یا کمتر خدمت شما سروران گرامی ارائه خواهد شد. امیدوارم با نظرات مثبت خود مرا در پیشرفت این کار راهنمایی فرمایید.
-
نردبان - # قسمت اول(ساعت 8:00- 9:00 قبل از ظهر) #
یکشنبه 23 مهر 1396 08:33
نردبان توضیح مهم: قبل از مطالعه این قسمت خواهشمندم مقدمه را مطالعه نمایید. خاطرنشان میسازد تمام مکانها و شخصیتهای این داستان خیالی است و تمامی تشابهات اسامی جهت درک بهتر متن میباشد. ساعت 8:00 قبل از ظهر لیموزین سیاه رنگ و شیک بنتلی ،جولوی معروفترین پارک شهر توقف کرد و شخصیت معروف و طراح مد دنیا (جورجو آرمانی) طبق...
-
رستوران آخر خیابان 13 #قسمت اول#
شنبه 22 مهر 1396 09:02
رستوران آخر خیابان 13 مرد میانسالی با قیافه فکور ،کت و شلوار رنگ روشن و روزنامه ای در دست و عصای دسته نقره ای که نظر هر ره گذری روبه خودش جلب میکرد وارد رستوران نقلی خیابان 13 شهر شد و کلاهش رو به نشانه احترام از سر بلند کرد و منتظر شد. پیش خدمت جوانی که به تازگی در اون رستوران برای تامین مخارج تحصیلش به صورت پاره وقت...
-
نرجس #قسمت اول#
چهارشنبه 19 مهر 1396 15:13
نرجس وقتی از کنار آدمهایی با هزار جور فکر و خیال و نذر و نیاز که حواسشون به چیزی جز زودتر رسیدن به حرم و شروع زیارت نیست ، رد میشی ،اگه کمی دقت کنی اونجا وسط شلوغی بین الحرمین میتونی جوانی به اسم زائر محمود رو ببینی که همیشه اون اطراف پلاسه. اونایی که تازه زائر محمود و میبینن فکر میکنن زائر اهل کربلاست و اونچه که از...
-
رنگین کمان شش رنگ : # قسمت اول –قرمز (کودکی و زندگی) #
پنجشنبه 13 مهر 1396 10:37
هفتگانه هرج و مرج رنگین کمان شش رنگ # قسمت اول –قرمز (کودکی و زندگی) # شاید نوع زندگی کردن دست خود آدم باشه اما در هر صورت به دنیا اومدن دست خود آدم نیست. نباید در مورد هر کسی مثل خودت قضاوت کنی همونطور که اگه اون جای تو بود شاید نو ع زندگیش فرق میکرد زندگی هر کسی با تو متفاوته و باید اینو درک کرد . خوب یا بد...
-
تقدیر و تشکر
چهارشنبه 12 مهر 1396 09:57
ممنون و متشکرم از تمامی بزرگواران و عزیزانی که از وبلاگ بازدید دارند .مخصوصا دوستی که هر روز حداقل یکبار به وبلاگ سر میزنه و از مطالب بازدید داره. بسیار خرسند خواهم شد که ایشون رو بشناسم و نظرشون رو راجع به مطالب بدونم.پس اگر زحمتی نیست حتما در بخش نظرات پیام بگذارین.
-
یک کیف پر از دلار : قسمت اول-ماشین شاسی بلند
سهشنبه 11 مهر 1396 09:51
هفتگانه هرج و مرج یک کیف پر از دلار # قسمت اول-ماشین شاسی بلند # کیوان حق شناس همیشه وقتی نفست میگیره دلیلش این نیست که آسم داری یا دلت برای کسی تنگ شده یا الودگی هوا 100 برابر حد مجازه ، یه دلیلش هم مثل الان میتونه این باشه که یه کیسه کتانی خیس و سیاه رو کشیده باشن روی سرت . همینطور وقتی دستها و بازوهات درد میکنه و...
-
هرج و مرج - قسمت اول - صابون
دوشنبه 10 مهر 1396 10:50
هرج و مرج #قسمت اول# صابون _ کیوان حق شناس _ زنگ تلفن مثل اغلب روزها یادم انداخت که باید از خواب بیدار بشم. به دستشویی رفتم تا دست و صورتم و بشورم صابون و برداشتم زیادی کوچیک شده بود نازک و لاغر، به هم مالیدن دستامو در حالی که صابون وسطشون بود شروع کردم هر کاری میکردم کف نمیکرد. انگارخاصیت صابونیش از بین رفته بود...
-
نقد و بررسی فیلم دیوار (the wall)
پنجشنبه 23 شهریور 1396 11:39
دیوار ( the wall ) فیلم دیوار محصول سال 2017 از کمپانی های Tseries , amazon studios , big lndiepictures ,picrow با بودجه 3 میلیون $ به مدت 81 دقیقه و به کارگردانی داگ لیمن( Doug Liman ) کارگردان موفقی که فیلمهایی مانند : Swingers (1996) Go (1999) The Bourne Identity (2002) Mr. & Mrs. Smith (2005) Jumper (2008)...
-
نقد و بررسی فیلم برف شکن ( Snowpiercer)
یکشنبه 5 شهریور 1396 12:02
برف شکن ( Snowpiercer) فیلم با شنیدن یک گزارش خبری شروع میشود.اخبار حاکی از آن است که دانشمندان با کشف ماده ای به نام cw-7 راهی برای پایان دادن به گرمایش کره زمین یافته اند .اما با ازمایش نادرست یا استفاده بیش از حد ان متاسفانه باعث ایجاد عصر یخبندان شده اند به نحوی که نسل تمامی موجودات منقرض شده است. تنها تعداد اندکی...
-
نقد و بررسی فیلم کوتاه اطاق هشت (ROOM8)
شنبه 28 مرداد 1396 09:04
# نقد و بررسی فیلم کوتاه اطاق هشت (ROOM8) کدام یک بیشتر آزاردهنده است؟ بودن در سلول یا بودن در زندان با سیم خاردار و اطاقهایی که با میله های قطور، فرار را غیر ممکن میکند و نگهبان و سگهای ردیابی که صدایشان ازارتان میدهد؟؟؟ بیرون بودن چراغ و روشنایی های خارج از دسترس که در پس دیوارهای سنگی بلند خود نمایی میکنند و آرزو...
-
نقد و بررسی فیلم مرد تنها (issiz adam)
پنجشنبه 26 مرداد 1396 07:46
مرد تنها (issiz adam) بعضی چیزها زمان دارند مثل میوه هایی که باید برسند و این فیلم با اینکه در دسترسم بود اما یک نیروی عجیب خاص و جادویی مانع از ان میشد که ببینمش. فیلم با معرفی ژیگولویی که دچار بیماری جنسی است شروع میشود.البته در عین حاال سرآشپزیست بلند پرواز و در ارزوی پیشرفت با روحی حساس و وسواسی شدید که از بیماری...
-
نقد و بررسی فیلم نوشابه افطاری (iftarlik gazoz)
یکشنبه 22 مرداد 1396 09:19
تنها فیلمی بود که در دهه اخیر از سینمای ترکیه بعد از اثاری همچون تخم مرغ ( (yumurta و پدرم و پسرم babam ve oglum) ) نظرم رو به خودش جلب کرد. فیلم روایت اعتصاب غذای یک زندانی سیاسی جوان است که در حالت بیهوشی ناشی از ضعف مفرط ، خاطرات بچگی خود را به یاد می آورد و البته ماجرا در سال 1970 اتفاق می افتد. فیلم به روایت...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : عصر پنجشنبه برفی # قسمت آخر #
پنجشنبه 20 خرداد 1395 16:23
عصر پنجشنبه برفی # قسمت آخر # یک نفر به سرعت از ساختمان بیرون آمد و صدای دویدنش رشته افکار پسر را پاره کرد بعد از کمی دویدن فرد روی برفها سر خورد و صدای شادیش تمام سکوت اطراف را شکست وقتی متوجه پسر شد از سرعتش کاست و شروع به راه رفتن کرد از پسر خجالت کشیده بود کاملاً از گونه های سرخش معلوم بود وقتی از کنار پسر رد می...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : عصر پنجشنبه برفی # قسمت اول #
چهارشنبه 19 خرداد 1395 12:03
عصر پنجشنبه برفی از آنسوی تاریکی آمد. از بالا که نگاهش می کردی بلندی قدش چندان به چشم نمی اومد؛ نرسیده به چراغ نزدیک بلوار وسط خیابون ایستاد اونطرف پارکینگ ماشینای کمی مونده بودند زمستون بود و خورشید خیلی پیش از اینا غروب کرده بود عده کمی بعد از این ساعت کلاس داشتند ساعتش رو نگاه کرد 7:10 نگاهش رو که وسیع کرد پشت...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : عروسک خیمه شب بازی # قسمت آخر #
پنجشنبه 6 خرداد 1395 07:24
عروسک خیمه شب بازی ( نی نی ناناز ) #قسمت آخر# آن روز ، روزی بود مثل بقیه روزها اما نمی دانست که شاید مسیر زندگیش عوض شود. آن روز در اولین صف کنار بچه های کوچک پیرمردی را دید که با دقت بازیش را نگاه می کرد وقتی بازی به آنجا کشید که پاکو طبق معمول زمین خورد پیرمرد ایستاد سالن ساکت شد پیرمرد با آۀرامش گفت :زندگی به من...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : عروسک خیمه شب بازی #قسمت اول#
چهارشنبه 5 خرداد 1395 15:41
عروسک خیمه شب بازی ( نی نی ناناز ) قسمت اول اسمش پاکو بود ساده مثل بقیه آشناهائی که دور و برش بود روزها که می گذشت دلش بیشتر احساس می کرد چیزی کم داره، مثل احساس افتادن درون خلاء بود از خودش می پرسید که آیا چیزی رو گم کرده بود؟ اون چیز لااقل صداش نبود چون می تونست توی دنیای خودش با بقیه ارتباط داشته باشه پس اهمیتی...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : تک تیرانداز # قسمت آخر #
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 17:20
تک تیرانداز # قسمت آخر # چند روز بیشتر طول نکشید تلفن زنگ زد. دستورات همیشه خلاصه با کنایه و قاطع بود: " ساعت 6 عصر روبروی رستوران فلامینگوی نقره ای" اونجا بسته ای بهت می رسه 6:15 باید کار خیلی تمیز و آروم تموم بشه ... پدر برای تو آرزوی موفقیت می کند. و نمی خواهد دست خالی یا شرمنده تو را ببیند. زودتر باید...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : تک تیرانداز # قسمت اول#
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 19:45
تک تیر انداز # قسمت اول# جلوی آینه ایستاد . مثل هر روز صبح می خواست اصلاح کنه، به دیدن اون چهره توی آینه عادت داشت ، اما چیزی از گذشتش به یاد نمی آورد یا نمی خواست به خاطر بیاره . اما اگه کمی مست می کرد و یا وقتی که به خودش فشار می آورد، یادش می اومد که ایرانی بود و با خانوادش در رم زندگی می کردند اون به باشگاه تیر...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : مترسکها در مزرعه می میرند # قسمت آخر#
شنبه 18 اردیبهشت 1395 17:13
مترسکها در مزرعه می میرند # قسمت آخر# صبح که بیدار شد ، فقط ازپادشاهی او یک دست لباس رسمی که به تن داشت،بجا مانده بود و قصری که فقط دیوارهایش پابرجا بود بدون هیچ دوستی ،آشنایی، وسیله ای ، خدمه ای و ... و در همان لحظه از پادشاهی هم بدش آمد چاره ای جز بازگشت و امید به آینده نداشت در راه به این فکر می کرد که هر کسی ممکنه...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : مترسکها در مزرعه می میرند # قسمت دوم #
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 21:58
مترسکها در مزرعه می میرند # قسمت دوم # مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز در میان جمعیت بهترین رو دید. اجرای برنامه رو رها کرد و دوان دوان به سوی بهترین رفت در وسط راه کفشهای گنده اش به هم گیر کردند و اون زمین خورد .همه خندیدند. نورافکنها پشت سرش می اومدن . به هر زحمتی بود خودش رو پیش بهترین رسوند و بهترین با...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : مترسکها در مزرعه می میرند #قسمت اول#
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 18:35
مترسکها در مزرعه می میرند ( قصه امیر ) شب بود. کنار یکی از کمدهای بی در و پیکر دانشکده نشسته بودم . امیر از پله ها پائین آمد. این اواخر خیلی داغون بود. موهای پریشونش منو به این فکر انداخت که بیشتر به جای یک دوست باید نقش یک سلمونی رو بازی کنم. اما زود از این فکر بیرون اومدم چون اصلا جای شوخی نبود. خواستم حرفی بزنم...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : گرگ و بره #قسمت آخر#
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 16:48
گرگ و بره قسمت آخر در نظر بره دندونهای گرگ روز به روز درازتر می شد ، اون پوزه دراز و اون بینی فلس مانند، حال بره رو به هم می زد.رنگ سیاه و رگه های سفید و خاکستری پوست گرگ، گوشهای آویزون و دمی که لای پاهای عقب گرگ گیر می کرد[،چقدر مسخره به نظر می رسید. یک موجود بد ترکیب به تمام معنی. اما در عوض درخشش نور آفتاب از پشت...
-
مجموعه داستان نوستالژیکا - داستان : گرگ و بره #قسمت اول#
شنبه 11 اردیبهشت 1395 20:55
مجموعه داستان نوستالژیکا "گرگ و بره" قسمت اول یکی بود یکی نبود . اون روز ، روز دومی بود که در بیشه بارون بدون وقفه می بارید . همه درختها سبزه ها ، گلها حتی خارها و سنگها هم میدونستن که اگه فردا هم بارون بباره چه اتفاقی میفته، سیل بزرگی در انتظار بیشه قصه ما بود . اما کمی اونطرفتر یا اینطرف تر دو تا مادر...